خرد

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد

خرد

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد

منطق برای زندگی 5 ( مغالطه )

 

مغالطه بدیهی و روشن دانستن امور

  (البته واضح و مبرهن نیست!... )

 

اینکه گوینده به صرف بیان سخنانی چون "هر بچه مدرسه‏ای فلان چیز را می‏داند" بخواهد مخاطبش را مجبور به پذیرش بی‌چون و چرای مدعای خود کند، چیزی جز سلب امکان گفتگو و توهین صریح به شعور مخاطبانش نیست.

 اینکه ما چگونه خود را در نسبت با جهان پیرامونمان توصیف می‏کنیم، و چگونه به رابطه خود با دیگران می‏نگریم و چه هدف و انتظاری از گفتگوهای خود با آن ها داریم، در نحوه ی مواجهه ی ما با آن ها و چند و چون این گفتگوها به طور مستقیم تأثیر می‏گذارد.

بنابراین اگر ما به عنوان مثال مبانی ایدئولوژیک مطلقی در ذهن داشته باشیم یا صرفاً نسبت خود با دیگران را بر مبنای استیلا و قدرت مد نظر قرار دهیم، آنگاه از هر حربه و ترفندی برای منکوب کردن مخاطب خود، در هر شرایطی به ویژه در گفتگوها دریغ نخواهیم کرد؛ تا آنجا که حتی امکان گفتگو به تمامی سلب خواهد شد و در خوشبینانه‏ترین حالت همه چیز به ماکت هایی فریبنده تبدیل می‏شود که جز تصویری دروغین از اصل خود، چیز دیگری در پی نخواهد داشت.

اما برای تشخیص چنین وضعیتی که در آن الگوهای دروغین، خود را همچون نمونه‏ای اصلی و اصیل جا می‏زنند و مونولوگ جای دیالوگ را می‏گیرد، یا دست‏کم برای آن که بتوان احتمال وقوع چنین امکانی را تا حد ممکن کاهش داد، ارزیابی آسیبشناسانه ی ارتباط خود با دیگران به ویژه در سخنان معمولی و هر روزه‏ می‏تواند بسیار راهگشا باشد.

البته پیش از این در همین سلسله یادداشت ها به مواردی از این دست اشاره شده است. مواردی چون "همه این کار را می‏کنند" یا "هیچ کس این کار را نمی‏کند" که در آن انجام یا عدم انجام کاری از سوی همگان یا هیچ کس، دلیلی بر درست یا نادرست آن کار دانسته می‏شود.

مغالطه "هر بچه مدرسه‏ای می‏داند" یکی از موارد رایج دیگری است که گوینده با بیان آن می‏کوشد سخن خود را درست و مطابق با واقع و به عنوان یک امر بدیهی نشان دهد که جای هیچ شک و شبهه‏ای در آن نیست، چرا که آنچه هر بچه مدرسه‏ای می‏داند، اموری بدیهی، روشن و آشکار فرض می‏شوند.

اما از سوی دیگر مخاطبان این گوینده برای آن که مبادا اعتراف کنند یا آشکار شود که آنچه را که هر بچه مدرسه‏ای می‏داند، نمی‏دانند، جسارت اعتراف به نادانی را از خود سلب می‏کنند و به سادگی در دام گوینده شیادی می‏افتند که تنها در صدد آن است که حرف خود را به کرسی بنشاند.

همان گونه که پیش تر از این هم بسیار تأکید شده است، در مواجهه ی با هر سخن یا ادعایی، نخست باید دلایل و برهانی که برای آن سخن یا ادعا اقامه می‏شود مورد بررسی سنجش گرانه قرار داد، نه این که بداهت و وضوح مورد ادعای گوینده را پشتوانه درستی آن در نظر گرفت.

البته باید توجه داشت که گوینده همواره از عبارت "هر بچه مدرسه‏ای می‏داند" استفاده نمی‏کند. آنچه باید در این چنین مواردی مورد توجه جدی قرار بگیرد روح حاکم بر سخنان گوینده است، خواه وی از این عبارت استفاده کند و خواه از موارد مشابه دیگری که این معنا را به ذهن متبادر می‏کنند که "فلان چیز بدیهی و واضح است و بنابراین اگر تو آن را نپذیری آن قدر احمق و خنگی که حتی امور واضح و بدیهی را هم نمی‏توانی درک کنی".

بنابراین آنچه در گفتگوهای هر روزه باید مورد توجه و ارزیابی مدام قرار گیرد دلایل و استدلالی است که مطرح می‏شود. این که گوینده به صرف بیان سخنانی چون "هر بچه مدرسه‏ای فلان چیز را می‏داند"، "همه فلان کار را می‏کنند"، "هیچ کس بهمان کار را نمی‏کند"،  "فلان چیز بدیهی است" و "فلان کس این سخن را گفته است" بخواهد مخاطبش را مجبور به پذیرش بی چون و چرای مدعای خود کند، چیزی جز سلب امکان گفتگو و توهین صریح به شعور مخاطبانش نیست.

شاید مطالعه ی کتاب دکتر ضیاء موحد با عنوان "البته واضح و مبرهن است که..." بتواند نمونه‏ای خوب  و مناسب باشد. ایشان در این کتاب به خوبی این پیش‏فرض را که هر آنچه در مقاله‏نویسی واضح و مبرهن انگاشته می‌شود مورد انتقاد قرار می‏دهد تا تأکید کند که مقاله‏نویسی در جامعه ایران بیشتر از آنکه مبتنی بر پرسشی محوری باشد، بر اساس پیشفرض ها و اصولی مشخص تألیف می‏شود.

منبع: خبرگزاری مهر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد